آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

شروع 11ماهگی وشیرین کاریاش

تقریبا ۲هفته ای می شه که پاگذاشتی توی ۱۱ماهگی.امروز سرنماز که بودم دیدم آروم وبااحتیاط دستاتو از لبه رورورکت گرفتی و سعی می کنی روی پاهای کوچیکت بایستی. قربونت بشم یه چشت به من بود که ببینی مراقبتم یانه.آفرین عزیزکم درهمه کار احتیاط کن. عجله نداشته باش. دوروزه یه چند لحظه بدون کمک می ایستی. قبلا می ترسیدی وچشاتو محکم می بستی. اما حالا ترست ریخته قشنگم. نترس درهیچ کاری. تو فرشته ای فقط بالاتو موقع اومدن زمین  فرشته هاامانت نگه داشتن مامانم.                           آفرین پسرکم ...
29 دی 1389

وایییییییی طفلک من

آرین مامان منو ببخش. دیروز خونه آنا جون گذاشتمت روی فرش تا بشینی و با دختر خاله جون بازی کنی.  همه اطرافت بودیم اما عادت بزرگترا اینه که وقتی مشغول حرفای خودشون می شن از دوروبرشون غافلن. یهویی انگار خم شدی پستونکتو برداری باسر افتادی روی سرامیک. من جیغ زدم.آنا جون پرید بلندت کرد .قربون اشکات.همین جور گریه می کردی یهویی دیدم ازگوشه لبت خون میاد .ترسیدم خودموزدم .دستاتو بازکردی که بیای بغل من.گرفتمت رات بردم.اونقدر شوکه شده بودم که نگو. آروم شدی عزیزکم. همه خاله جونا پدرجون آناجونه همه ترسیدیم.ازهمه بیشتر دخترخاله صدف .همون لحظه که توجیغ زدی اونم جیغ زد پرید بغل مامانش. قربونت بشم مامانو ببخش. خداروشکر دندونات سالم بودن راحت...
29 دی 1389

طرز تهيه چند غذاي كمكي براي شيرخواران

۶ماهت که شد هیچ اطلاعی راجع به غذای کمکی نداشتم. فقط در حد مطالب پشت کارت بهداشتت.واسه همین رفتم ازنی نی سایت کلی واست غذا پیداکردم. عزیزکم تا ۸ ماهگی همه جور غذا می خوردی. اما حالا یکسر باید نگران غذا خوردنت باشم. اشتهات خیلی کم شده. دکترت می گه مشکلی نیست.۲قاشقم بخوره کافیه. به زور اگه به بچه غذا بدی بدخو می شه. می خوام واست طرز تهیه چند نوع غذا رو بذارم که از نی نی سایت گرفتم. اینشالاه درآینده به درد نی نی گل  خودت بخوره. فرني براي تهيه فرني از 2 روش زير مي توان استفاده كرد: روش اول: آرد برنج (يك قاشق مرباخوري سرصاف) شكر (نصف قاشق مرباخوري سرصاف) شير (ترجيحا شير مادر) (5 قاشق مربا خوري) آرد برنج ب...
29 دی 1389

روز اول

پسرکم خوابیدی گلم؟ مامان امروز مهمون داره. خاله جون و آنا جون میانت واسه ناهار. قول بده خوب باشی مثل همیشه. بذار مامان راحت کاراشو انجام بده. صبح که بابایی می رفت سر کار. اومد کنار تختت دید مثل فرشته ها آروم خوابیدی دلش نیومد ببوستت. منم گفتم توروخدا بیدارش نکن. دیشب چند مرتبه وسط شب بیدار شدی. بغلت کردم چند تا مک شیر خوردی دوباره خوابیدی. پسر مامان. نمی دونی اوایل که کوچولوتر بودی چقدر واسه مامان سخت بود تاصبح بالای سرت بیدار باشه تا تو بخوابی. آخه همش گرسنه بودی. خدا به آنا جون خیر . اونم از همون فرشته های مهربونیه که خدا واسه من فرستادش زمین. ۴۰روز اول زندگیت خونه آنا جون بودیم.تا من به شرایط جدید عادت کنم. قربونت بشم تو پسر خوبی بو...
25 دی 1389
1